عمليات والفجر 10

http://s3.picofile.com/file/7948544943/p_0049.jpg

جمهوري اسلامي ايران براي پاسخ گويي به بمباران و موشک باران مناطق مسکوني شهرها و احقاق حقوق خود در مجامع بين المللي، با تغيير منطقه عملياتي از جنوب به غرب، در صدد برآمد تا قدرت رزمندگان اسلامي را بار ديگر به جهانيان نشان دهد.

ادامه نوشته

شهادت هنگام خداحافظی

http://s3.picofile.com/file/7948538816/Defae_Moghadas_287_.jpg

 بعد از چند روز به منظور تجدید سازمان، تعدادی سرباز جدید به گروهان ما واگذار شده و از این افراد حدود

هشت نفر به دسته من اختصاص یافت. سه نفر از این سربازان به نام های سید حسین قاضوی،

مشهدقلی ممشلی و جمشید نوری دارای دیپلم و اهل گنبد بودند. آنان جوانانی بسیار فهمیده و با ادب

به نظر می رسیدند، رفته رفته چند نفر از سربازان که جراحتشان سطحی بود و سرپایی معالجه شده

بودند به جمع دسته ما پیوستند و تعداد ما به بیش از سی نفر رسید.

ادامه نوشته

سي سال انتظار

  http://s2.picofile.com/file/7948535478/p_0025.jpg

اون قديما چند خانواده توي يه خونه بزرگ زندگي مي کردند. يه روز همراه زن عموم نشسته بوديم توي حياط خونه که سر و صدايي اومد و گفتند يه سيدي هست که آينده نگري مي­کنه!


سيد وارد خونه ما شد و همه اهل خونه دورش جمع شدند.

آينده همه رو يکي يکي مي­گفت تا رسيد به من!

زن عموم گفت سيد! عاقبت اين دختر چي مي­شه!؟


ادامه نوشته

نوای آنلاین ای مهدی صاحب زمان

پایگاه اینترنتی به سوی ظهور به مناسبت هفته دفاع مقدس کد نوای آنلاین ای مهدی صاحب زمان برای

استفاده ارزشی نویسان آماده کرده....

انشالله که مورد پسند شما قرار گیرد

دمو

دریافت کنید

حمله با چوب دستي

http://s1.picofile.com/file/7948532903/Defae_Moghadas_34_negar_312_.jpg

وقتي كه وارد خرمشهر شديم، همراه شيخ شريف به منطقه ي درگيري رفتيم. ايشان يك چوب

دستي(حدودپنجاه سانت)همراهش بود كه با آن به بچه ها علامت مي داد كه به چپ يا راست بروند يا

پشت سرش حركت كنند. چون شيخ شريف كسي نبود كه پشت سراونيروها حركت كنند، خودش جلو

مي رفت و مي گفت (هر كس مي خواهد بيايد، پشت سرمن بيايد.)

وقتي بچه ها ديدند ايشان جلوي گلوله ها سر مي گذاردومي رود، دنبالش مي رفتند تا دشمن را عقب

برانند.

گاهي بعضي از نيروها با تعجب مي گفتند (اين آقا با اين چوب دستي كجا مي رود؟) برادراني هم كه از

شهرهاي ديگر آمدند، وقتي اين روحاني نترس را مي ديدند شيفته اش مي شدند.

بوي پيـراهن

http://s2.picofile.com/file/7948518816/Shahid_chamran_negar_60_.jpg

  ميان پوكه و مين و نفس نفس زدنت                                     دچار موج شدن بعد از آن رها شدنت

به خاك پاي تو اي لاله ي شهيد عشق                                 هنوز روي دلم مانده رد سوختنت

كجاست بوسه ي من بر عزيز پيكر تو؟                                    نگو كه پاك شده رد پام از بدنت

كدام دست نوازشگرانه مي خواهد                                       ميان هق هق من بي صدا گريستنت

ادامه نوشته

حمله به عراق

http://s1.picofile.com/file/7948550535/p_0047.jpg

 با يكي از نيروها به طرف منازل اداره ي بندركه نزديك مسجد صددستگاه است، رفتيم.ما هم از كنارجاده

كه  وضعيتي بسيارنا هموارداشت ورفت آمد مشكل بود، حركت كرديم وآنجا مستقر شديم.

آن طرف منازل بندرعراقي ها بودند و اين طرف منازل، نيروهاي خودي بودند.

ادامه نوشته

بازماندگان کربلای شش

http://s1.picofile.com/file/7948515799/10defa10.jpg

  مدت ها بود که جسدش در بین خط خودی و نیروهای بعثی قرار داشت. می گفتند از عملیات کربلای 6

در آن جا مانده است. وقتی از پشت خاکریز به منطقه چشم می دوختم، با خود می گفتم :او کیست؟

چگونه شهید شده؟ چرا تک و تنها آن جا افتاده؟و...

حدود یک سال از عملیات غرور آفرین کربلای 6 می گذشت، اما پیکر مطهر آن شهید همچنان روی زمین

افتاده بود و زیر دیدگاه دشمن بعثی قرار داشت. آرایش تاکتیکی خط هم طوری بود که دسترسی به او

غیر ممکن بود.

ادامه نوشته

شهادت در کلام رهبر معظم انقلاب

http://up-b-zohur.a-w.ir/uploads/13799626091.jpg

از خدا مي خواهم مبادا بعد از يك عمر زحمت مرگ ما در بستر بيماري باشد و در ميدان شهادت نباشد،

شهادت. مرگ در راه ارزشهاست …

شهادتها انقلاب ما را پابرجا و تضمين كرده است و به همين دليل ملت ما را آسيب ناپذير ساخت.

                                                                                                           مقام معظم رهبری

اعزام به جبهه نمادین توسط بسیجیان آرادانی

http://s1.picofile.com/file/7944879458/DSC004113.jpg

امروز مورخ 1392/6/30 بسیجیان آرادانی به مناسبت آغاز هفته ی دفاع مقدس،مانور اعزام به جبهه نمادین را در

این شهرستان برگزار کردند.

برای دیدن عکس های این مانور به ادامه مطلب بروید.

ادامه نوشته

همت و عشق به شهادت

http://s4.picofile.com/file/7944359565/p_0003.jpg

توي راه پله نشسته بود و به پهناي صورت اشك مي‌ريخت و مي‌گفت:امروز توي راهپيمايي من رو نشونه رفتن ولي اشتباهي غضنفري رو زدن

انگار چيزي به ذهنش رسيده باشد. اشك‌هايش را پاك كرد و بلند شدو گفت:فكركردن با كشتن من نمي‌تونن جلوي مارو بگيرنجلو آمد. دستم را فشردو گفت حالا به هشون نشون مي‌ديم.و از خانه زد بيرون.


ادامه نوشته

بال سپید اوج

http://s3.picofile.com/file/7940459137/fakke_shamles_BY_Shiawallpapers_614x383.jpg

تابستان زبیدات طاقت فرسا بود و گرم. کنار دستگاه بی سیم مرکز تلفن صحرایی نشسته بودم. ارتباط

گردان ها و گروهان ها به وسیله رشته سیمی با سنگر هرمزپور هم حضور داشت.

یک مرتبه دستگاه بی سیم به هوا پرت شد و پس از برخورد با سقف سنگر، با شدت روی زمین افتاد.

حدس می زدم کار جهادگرها باشد. همیشه با رانندگان لودر جر و بحث داشتیم که مراقب خطوط

مخابراتی باشند. سوار موتور شدم و به طرف خاکریز حرکت کردم. لودر کنار خاکریزمتوقف بود،باعصبانیت

جلو رفتم. هر چه صدا زدم کسی جواب نداد.

ادامه نوشته

بند انگشتی که قطع شد

http://s1.picofile.com/file/7940456876/33dsa.jpg

در بحبوحه عملیات یکدفعه تیربار ژ.سه از کار افتاد! گفتم: چی شد؟

پسر گفت: شلیک نمی کنه. نمی دونم چرا؟

وارسی کردیم، تیربار سالم بود. دیدیم انگشت سبابه پسر، قطع شده؛

تیرخورده بود و نفهمیده بود! با انگشت دیگرش شروع کرد تیراندازی کردن.

بعد از عملیات دیدیم ناراحته. انگشتش را باندپیچی کرده بود.

رفتیم بهش دلداری بدیم. گفتیم شاید غصّه انگشتشو می خوره؛

بهش گفتیم: بابا، بچه ها شهید می شن! یک بند انگشت که این حرف ها رو نداره!

گفت: ناراحت انگشتم نیستم؛

از این ناراحتم که دیگه نمی تونم درست تیراندازی کنم! 

بچه تهروني!؟

http://s2.picofile.com/file/7940450749/p_0005.jpg

پایگاه اینترنتی به سوی ظهور 100خاطره از شهید مهدی زین الدین جمع آوری کرده است.

1- پسرک کيفش را انداخته روي دوشش. کفش ها را هم پايش کرده . مادر دولا مي شود که بند کفش را بندد. پاهاي کوچک ، يک قدم عقب مي روند. انگشت هاي کوچک گره شلي به بند ها مي زنند و پسرک مي دود از در بيرون.

2- توي ظل گرماي تابستان، بچه هاي محل سه تا تيم شده اند. توي کوچه ي هجده متري . تيم مهدي يک گل عقب است. عرق از سر و صورت بجه ها مي ريزد. چيزي نمانده ببازند. اوت آخر است . مادر مي آيد روي تراس مهدي! آقا مهدي!براي ناهار نون نداريم ها برو از سرکوچه دو تا نون بگير. توپ زير پايش مي ايستد. بجه ها منتظرند. توپ را مي اندازد طرفشان و مي دود سر کوچه .

3- نماينده ي حزب رستاخيز مي آيد توي دبيرستان . با يک دفتر بزرگ سياه . همه ي بچه ها بايد اسم بنويسند. چون و چرا هم ندارد. ليست را که مي گذارند جلوي مدير ، جاي يک نفر خالي است ؛ شاگرد اول مدرسه . اخراجش که مي کنند ، مجبور مي شود رشته اش را عوض کند. در خرم آباد ، فقط همان دبيرستان رشته ي رياضي داشت. رفت تجربي.

ادامه نوشته

پوستر؛دفاع همچنان باقیست!

http://s1.picofile.com/file/7942259137/Poster_defa2_mini.png
پوستر

طراحی شده توسط:پایگاه اینترنتی به سوی ظهور

مطالب گلچین به سوی ظهور با موضوع دفاع مقدس

http://s3.picofile.com/file/7942251498/golchin_defa.jpg

         پوستر؛سر بند یا زهرا                                              امداد الهی در باشگاه افسران

         گوشه نما فلش هفته دفاع مقدس                             پوستر؛دفاع همچنان باقیست!

         اناَ عرب                                                              اسمت چیست؟

امداد الهی در باشگاه افسران

http://s4.picofile.com/file/7940448923/5815867.jpg

  ماه هاي اوليه جنگ بود يعني اوج درگيري رزمندگان سپاه اسلام با ضدانقلاب در داخل شهر سنندج،

باشگاهافسران محل مبارزه بچه ها بود كه متاسفانه به محاصره درآمده بودند. محاصره به اندازه اي طول

كشيد كه هيچ آبي براي نوشيدن نمانده بود و عطش وجود ما را فراگرفته بود.


در همين گير و دار بود كه يكي از رزمندگان تير خورده و در حالي كه بر زمين افتاد با دستش زمين را چنگ

زد. چنگ زدن زمين در حال شهادت، لطف الهي را به واسطه آن شهيد عزيز در پي داشت كه منجر به

فوران آب از آن نقطه اي شد كه آن شهيد با انگشتانش، زمين را چنگ زد و اينگونه رزمندگان عزيزمان با

معجزه الهي سيراب گشتند.

ادامه نوشته

اناَ عرب

http://s2.picofile.com/file/7940438488/22.jpg

یک روز نگهبان ها ریختند توی آسایشگاه و با عجله پرسیدند:

-          کی عرب است؟

عواقب وخیمی که در انتظار عرب ها بود به هیچ کس جرات نمی داد تا عرب بودنش را لو دهد.لذا هیچ کس حرفی نزد.حتی من که عرب بودم .یهو یکی از بچه های سیستان و بلوچستان بلند شد و گفت: انا عرب(من عرب هستم.)

نگاه همه بر طرفش چرخید و عراقی ها فی الفور به طرفش رفته و او را کشان کشان بیرون بردند.

مرا هم صدا زدند تا حرف هایش را ترجمه کنم.

او عرب بود اما نه خودش بلکه نام خانوادگی اش.

خنده ام گرفته بود و از کتک هایی که به او زدند یکی هم توی گوش من خواباندند که چرا می خندی؟

گفتم:بابا این فامیلی اش عرب است اگر خودش عرب بود که مترجم نمی خواست.

راوی:عیسی عامری-اهوار

پوستر؛سر بند یا زهرا

http://s2.picofile.com/file/7940437739/Poster_defa.png

پوستر

گوشه نما فلش هفته دفاع مقدس

http://s1.picofile.com/file/7939825371/goshe_defa.jpg

پایگاه اینترنتی به سوی ظهور به مناسبت فرا رسیدن هفته دفاع مقدس گوشه نما فلشی را آماده کرده است.

امیدواریم که مورد پسند شما قرار گیرد.

دمو

دریافت کنید