عمليات والفجر 10

جمهوري اسلامي ايران براي پاسخ گويي به بمباران و موشک باران مناطق مسکوني شهرها و احقاق حقوق خود در مجامع بين المللي، با تغيير منطقه عملياتي از جنوب به غرب، در صدد برآمد تا قدرت رزمندگان اسلامي را بار ديگر به جهانيان نشان دهد.

جمهوري اسلامي ايران براي پاسخ گويي به بمباران و موشک باران مناطق مسکوني شهرها و احقاق حقوق خود در مجامع بين المللي، با تغيير منطقه عملياتي از جنوب به غرب، در صدد برآمد تا قدرت رزمندگان اسلامي را بار ديگر به جهانيان نشان دهد.

بعد از چند روز به منظور تجدید سازمان، تعدادی سرباز جدید به گروهان ما واگذار شده و از این افراد حدود
هشت نفر به دسته من اختصاص یافت. سه نفر از این سربازان به نام های سید حسین قاضوی،
مشهدقلی ممشلی و جمشید نوری دارای دیپلم و اهل گنبد بودند. آنان جوانانی بسیار فهمیده و با ادب
به نظر می رسیدند، رفته رفته چند نفر از سربازان که جراحتشان سطحی بود و سرپایی معالجه شده
بودند به جمع دسته ما پیوستند و تعداد ما به بیش از سی نفر رسید.
اون قديما چند خانواده توي يه خونه بزرگ زندگي مي کردند. يه روز همراه زن عموم نشسته بوديم توي حياط خونه که سر و صدايي اومد و گفتند يه سيدي هست که آينده نگري ميکنه!
سيد وارد خونه ما شد و همه اهل خونه دورش جمع شدند.
آينده همه رو يکي يکي ميگفت تا رسيد به من!
زن عموم گفت سيد! عاقبت اين دختر چي ميشه!؟

ميان پوكه و مين و نفس نفس زدنت دچار موج شدن بعد از آن رها شدنت
به خاك پاي تو اي لاله ي شهيد عشق هنوز روي دلم مانده رد سوختنت
كجاست بوسه ي من بر عزيز پيكر تو؟ نگو كه پاك شده رد پام از بدنت
كدام دست نوازشگرانه مي خواهد ميان هق هق من بي صدا گريستنت

مدت ها بود که جسدش در بین خط خودی و نیروهای بعثی قرار داشت. می گفتند از عملیات کربلای 6
در آن جا مانده است. وقتی از پشت خاکریز به منطقه چشم می دوختم، با خود می گفتم :او کیست؟
چگونه شهید شده؟ چرا تک و تنها آن جا افتاده؟و...
حدود یک سال از عملیات غرور آفرین کربلای 6 می گذشت، اما پیکر مطهر آن شهید همچنان روی زمین
افتاده بود و زیر دیدگاه دشمن بعثی قرار داشت. آرایش تاکتیکی خط هم طوری بود که دسترسی به او

از خدا مي خواهم مبادا بعد از يك عمر زحمت مرگ ما در بستر بيماري باشد و در ميدان شهادت نباشد،
شهادت. مرگ در راه ارزشهاست …
شهادتها انقلاب ما را پابرجا و تضمين كرده است و به همين دليل ملت ما را آسيب ناپذير ساخت.
مقام معظم رهبری
تابستان زبیدات طاقت فرسا بود و گرم. کنار دستگاه بی سیم مرکز تلفن صحرایی نشسته بودم. ارتباط
گردان ها و گروهان ها به وسیله رشته سیمی با سنگر هرمزپور هم حضور داشت.
یک مرتبه دستگاه بی سیم به هوا پرت شد و پس از برخورد با سقف سنگر، با شدت روی زمین افتاد.
حدس می زدم کار جهادگرها باشد. همیشه با رانندگان لودر جر و بحث داشتیم که مراقب خطوط
مخابراتی باشند. سوار موتور شدم و به طرف خاکریز حرکت کردم. لودر کنار خاکریزمتوقف بود،باعصبانیت
جلو رفتم. هر چه صدا زدم کسی جواب نداد.

در بحبوحه عملیات یکدفعه تیربار ژ.سه از کار افتاد! گفتم: چی شد؟
پسر گفت: شلیک نمی کنه. نمی دونم چرا؟
وارسی کردیم، تیربار سالم بود. دیدیم انگشت سبابه پسر، قطع شده؛
تیرخورده بود و نفهمیده بود! با انگشت دیگرش شروع کرد تیراندازی کردن.
بعد از عملیات دیدیم ناراحته. انگشتش را باندپیچی کرده بود.
رفتیم بهش دلداری بدیم. گفتیم شاید غصّه انگشتشو می خوره؛
بهش گفتیم: بابا، بچه ها شهید می شن! یک بند انگشت که این حرف ها رو نداره!
گفت: ناراحت انگشتم نیستم؛
از این ناراحتم که دیگه نمی تونم درست تیراندازی کنم!

یک روز نگهبان ها ریختند توی آسایشگاه و با عجله پرسیدند:
- کی عرب است؟
عواقب وخیمی که در انتظار عرب ها بود به هیچ کس جرات نمی داد تا عرب بودنش را لو دهد.لذا هیچ کس حرفی نزد.حتی من که عرب بودم .یهو یکی از بچه های سیستان و بلوچستان بلند شد و گفت: انا عرب(من عرب هستم.)
نگاه همه بر طرفش چرخید و عراقی ها فی الفور به طرفش رفته و او را کشان کشان بیرون بردند.
مرا هم صدا زدند تا حرف هایش را ترجمه کنم.
او عرب بود اما نه خودش بلکه نام خانوادگی اش.
خنده ام گرفته بود و از کتک هایی که به او زدند یکی هم توی گوش من خواباندند که چرا می خندی؟
گفتم:بابا این فامیلی اش عرب است اگر خودش عرب بود که مترجم نمی خواست.
راوی:عیسی عامری-اهوار

زمستان،بعضی از بچه ها پتوی خود را به صورت عبا روی دوش خود می انداختند.
یک روز صبح زود،یکی از بچه ها پتو بر دوش،در حالی که به حالت رکوع خم شده بود،مشغول کار
شخصی بود.در همین حین یکی از بچه ها از خواب بیدار شده و به خیال اینکه،نمازش در حال غذا شدن
است،فوری از خواب بیدار شده و بقیه را هم با عجله بیدار کرد.خودش هم با عجله وضو گرفت و پشت
سرش قامت بست و به نماز جماعت ایستاد.
فرد پتو به دوش که اوضاع را چنین دید،صبر کرد تا همه بچه ها به رکوعش برسند.
بعد یهو برگشت با خنده،رو به جماعت کرده و گفت:داشتم شلوارم را عوض می کردم با خنده او،نماز
جماعت به هم خورد،و این بار همه با هم می خندند. و اندکی بعد ،نماز جماعت واقعی به دور از چشم
عراقی ها برگزار شد.
منبع:کتاب ممد ویتامین(خاطرات طنز آزادگان سرافراز)

تنها چهل روز از پیروزی عظیم فتح المبین، عملیات الی بیت المقدس به منظور در هم شکستن قوای سازماندهی شده دشمن و آزاد سازی بخش عمده از اراضی اشغالی ـ در محدوده دو رودخانه: کارون و کرخه کور (نور)، هورالهویزه در جنوب اهوازـ و عمدتاً خرمشهر؛ با پیشروی به سمت بصره (تا تنومه واقع در شرق شط العرب) آغاز شد و در نهایت با فتح خرمشهر به پایان رسید.
فتح خرمشهر در واقع ماحصل و نتیجه شیوه ای خاص از جنگ (مردمی) و تاکتیک های منحصر به فرد بود که دشمن هیچ گونه آمادگی برای مقابله و مهار آن نداشت.

چرا بايد خدمت كنيم؟ چرا بايد آسايش و دلخوشي را براي ديگران فراهم كنيم؟ چرا بايد مسير شادي و
سعادت سايرين را هموار نماييم؟ چرا بايد در راه خدمت به خلق زحمات را متقبل شويم و حتي در نهايت
چرا خود را فداي ديگران كنيم؟
يكي از علل صدور هر عمل متقن و محكمي، انگيزه است و انگيزه حاصل ايمان است. صرف داشتن علم
ايمان نمي آورد چه بسا عالماني كه مومن نبودند و همين امر موجب خسران خود و يا بشريت شده
است.
فاصله اي بين علم و ايمان هست كه جاي تامل فراوان دارد. اگر ما راهي را كه مي دانيم درست است،
چرا به دنبال كسب معلومات در آن زمينه نيستيم، چرا دانسته هايمان را باور نداريم، چرا در عمل به كار
نمي گيرم، چرا مصر به انجام آن نيستيم، چرا حريص در متقاعد كردن بقيه نيستيم و چرا از غم منحرفان
محزون نيستيم.
اگر اعمال بالا را رتبه بندي كنيم دقيقا مراحل تبليغ اسلام را به ياد مي آوريم و به خاطر همين است كه
پيامبر اكرم (ص) با آن همه دلسوزي در خدمت اسلام بود و با آن همه اصرار، ديگران را به سعادت دعوت
مي كرد.

پيش درآمد؛
فرهنگ ايثار و شهادت از ويژگي هاي اديان الهي، به ويژه دين مقدس اسلام است. اساسا ايثار و
فداكاري و از خودگذشتگي فقط در منطق اديان الهي، معنا و مفهوم پيدا مي كند. مكتبي كه جهان را
منحصر به عالم طبيعت مي داند و عالم غيب و حساب و كتاب و قيامت را انكار مي كند، دليلي براي
فراخواندن پيروان خود به ايثار و از خودگذشگي ندارد.



جکیده:
در اين مقاله بعد از مقدمه اي كوتاه، واژه ي شهيد را تعريف خواهيم كرد و به شهادت از ديدگاه قرآن و
پيامبر(ص) و ائمه ي معصومين(ع) اشاره اي خواهيم داشت. آنگاه ديدگاه هاي شهدا را بررسي خواهيم
كرد كه آنان با آگاهي از مقام والاي شهيدان و به حكم ولي فقيه وتفكر بسيجي كه داشتند، براي دفاع از
ميهن اسلامي عاشورائيان كربلا را سرمشق خويش قرار دادند و اين راه را انتخاب كردند و سرانجام به
اين نتيجه خواهيم رسيد كه شهدا با آگاهي كامل به فرمان رهبري براي پاسداري از دين وحفظ ميهن اين
راه را
انتخاب كردند و به فيض شهادت رسيدند

يک حق دروني؛
از سردار شهيد علي چيت سازيان – که در قله ي بلندي از تقوا و معنويت زندگي مي کرد – خاطراتيجالب و ارزنده اي نقل شده است. برخي از آن ها از کرامت هاي او حکايت مي کند. نمونه هايي که در
سال 66 اتفاق افتاده گوياي اين مدعاست:
*-در حال کندن سنگر و آماده شدن براي دفع پاتک دشمن بالاي قله بوديم که علي آقا رسيد. گفت:
کسي نيست از ما پذيرايي کند.
فوري چند تا کمپوت باز کرديم و روي يک سنگر روباز دور علي آقا حلقه زديم. همين که هسته ي آلبالو را
در دهانش مي چرخاند، گوش هايش را تيز کرد. خمپاره اي زوزه کشيد و خورد به سينه ي کوه.
علي آقا گفت: يک حسي به من مي گويد که عراقي ها نمي توانند ببينند ما با هم کمپوت مي خوريم.
آخرين نفر که داخل سنگر اجتماعي شد، خمپاره به جايي که ما نشسته بوديم، اصابت کرد. (1)
![]()

حیاط ابدی؛
مرگ براي انسانهاي مؤمن ،راهي است بسوي يك حيات و زندگي برتر .از مجموع آيات و روايات بدست
مي آيد كه حيات پس از مرگ كامل تر و بالاتر است .
رسول خدا صلي اللّه عليه و آله ،در جنگ بدر پس از پيروزي مسلمانان و كشته شدن گروهي از
سرداران متكبران قريش و انداختن بدنهاي آنها در يك چاه در حوالي بدر ،سر به درون چاه برد و به آنها
خطاب كرده فرمود :ما آنچه را خداوند به ما وعده داده بود محقق يافتيم ،آيا شما نيز وعده هاي راست
خدا را به درستي دريافتيد ؟بعضي از اصحاب گفتند يا رسول اللّه شما با كشته شدگان و مردگان سخن
مي گوييد ؟ مگر اينها سخن شما را درك مي كنند ؟فرمود آنها اكنون از شما شنواترند. از اين حديث و
امثال آن استفاده مي شود كه با آنكه با مرگ ميان جسم و جان جدايي واقع مي شود ،روح علاقه خود را
با بدن كه سال ها با او متحد بوده و زيست كرده به كلي قطع نمي كند .
