اعزام به جبهه نمادین توسط بسیجیان آرادانی

http://s1.picofile.com/file/7944879458/DSC004113.jpg

امروز مورخ 1392/6/30 بسیجیان آرادانی به مناسبت آغاز هفته ی دفاع مقدس،مانور اعزام به جبهه نمادین را در

این شهرستان برگزار کردند.

برای دیدن عکس های این مانور به ادامه مطلب بروید.

ادامه نوشته

همت و عشق به شهادت

http://s4.picofile.com/file/7944359565/p_0003.jpg

توي راه پله نشسته بود و به پهناي صورت اشك مي‌ريخت و مي‌گفت:امروز توي راهپيمايي من رو نشونه رفتن ولي اشتباهي غضنفري رو زدن

انگار چيزي به ذهنش رسيده باشد. اشك‌هايش را پاك كرد و بلند شدو گفت:فكركردن با كشتن من نمي‌تونن جلوي مارو بگيرنجلو آمد. دستم را فشردو گفت حالا به هشون نشون مي‌ديم.و از خانه زد بيرون.


ادامه نوشته

بال سپید اوج

http://s3.picofile.com/file/7940459137/fakke_shamles_BY_Shiawallpapers_614x383.jpg

تابستان زبیدات طاقت فرسا بود و گرم. کنار دستگاه بی سیم مرکز تلفن صحرایی نشسته بودم. ارتباط

گردان ها و گروهان ها به وسیله رشته سیمی با سنگر هرمزپور هم حضور داشت.

یک مرتبه دستگاه بی سیم به هوا پرت شد و پس از برخورد با سقف سنگر، با شدت روی زمین افتاد.

حدس می زدم کار جهادگرها باشد. همیشه با رانندگان لودر جر و بحث داشتیم که مراقب خطوط

مخابراتی باشند. سوار موتور شدم و به طرف خاکریز حرکت کردم. لودر کنار خاکریزمتوقف بود،باعصبانیت

جلو رفتم. هر چه صدا زدم کسی جواب نداد.

ادامه نوشته

بند انگشتی که قطع شد

http://s1.picofile.com/file/7940456876/33dsa.jpg

در بحبوحه عملیات یکدفعه تیربار ژ.سه از کار افتاد! گفتم: چی شد؟

پسر گفت: شلیک نمی کنه. نمی دونم چرا؟

وارسی کردیم، تیربار سالم بود. دیدیم انگشت سبابه پسر، قطع شده؛

تیرخورده بود و نفهمیده بود! با انگشت دیگرش شروع کرد تیراندازی کردن.

بعد از عملیات دیدیم ناراحته. انگشتش را باندپیچی کرده بود.

رفتیم بهش دلداری بدیم. گفتیم شاید غصّه انگشتشو می خوره؛

بهش گفتیم: بابا، بچه ها شهید می شن! یک بند انگشت که این حرف ها رو نداره!

گفت: ناراحت انگشتم نیستم؛

از این ناراحتم که دیگه نمی تونم درست تیراندازی کنم! 

بچه تهروني!؟

http://s2.picofile.com/file/7940450749/p_0005.jpg

پایگاه اینترنتی به سوی ظهور 100خاطره از شهید مهدی زین الدین جمع آوری کرده است.

1- پسرک کيفش را انداخته روي دوشش. کفش ها را هم پايش کرده . مادر دولا مي شود که بند کفش را بندد. پاهاي کوچک ، يک قدم عقب مي روند. انگشت هاي کوچک گره شلي به بند ها مي زنند و پسرک مي دود از در بيرون.

2- توي ظل گرماي تابستان، بچه هاي محل سه تا تيم شده اند. توي کوچه ي هجده متري . تيم مهدي يک گل عقب است. عرق از سر و صورت بجه ها مي ريزد. چيزي نمانده ببازند. اوت آخر است . مادر مي آيد روي تراس مهدي! آقا مهدي!براي ناهار نون نداريم ها برو از سرکوچه دو تا نون بگير. توپ زير پايش مي ايستد. بجه ها منتظرند. توپ را مي اندازد طرفشان و مي دود سر کوچه .

3- نماينده ي حزب رستاخيز مي آيد توي دبيرستان . با يک دفتر بزرگ سياه . همه ي بچه ها بايد اسم بنويسند. چون و چرا هم ندارد. ليست را که مي گذارند جلوي مدير ، جاي يک نفر خالي است ؛ شاگرد اول مدرسه . اخراجش که مي کنند ، مجبور مي شود رشته اش را عوض کند. در خرم آباد ، فقط همان دبيرستان رشته ي رياضي داشت. رفت تجربي.

ادامه نوشته

پوستر؛دفاع همچنان باقیست!

http://s1.picofile.com/file/7942259137/Poster_defa2_mini.png
پوستر

طراحی شده توسط:پایگاه اینترنتی به سوی ظهور

مطالب گلچین به سوی ظهور با موضوع دفاع مقدس

http://s3.picofile.com/file/7942251498/golchin_defa.jpg

         پوستر؛سر بند یا زهرا                                              امداد الهی در باشگاه افسران

         گوشه نما فلش هفته دفاع مقدس                             پوستر؛دفاع همچنان باقیست!

         اناَ عرب                                                              اسمت چیست؟

امداد الهی در باشگاه افسران

http://s4.picofile.com/file/7940448923/5815867.jpg

  ماه هاي اوليه جنگ بود يعني اوج درگيري رزمندگان سپاه اسلام با ضدانقلاب در داخل شهر سنندج،

باشگاهافسران محل مبارزه بچه ها بود كه متاسفانه به محاصره درآمده بودند. محاصره به اندازه اي طول

كشيد كه هيچ آبي براي نوشيدن نمانده بود و عطش وجود ما را فراگرفته بود.


در همين گير و دار بود كه يكي از رزمندگان تير خورده و در حالي كه بر زمين افتاد با دستش زمين را چنگ

زد. چنگ زدن زمين در حال شهادت، لطف الهي را به واسطه آن شهيد عزيز در پي داشت كه منجر به

فوران آب از آن نقطه اي شد كه آن شهيد با انگشتانش، زمين را چنگ زد و اينگونه رزمندگان عزيزمان با

معجزه الهي سيراب گشتند.

ادامه نوشته

اناَ عرب

http://s2.picofile.com/file/7940438488/22.jpg

یک روز نگهبان ها ریختند توی آسایشگاه و با عجله پرسیدند:

-          کی عرب است؟

عواقب وخیمی که در انتظار عرب ها بود به هیچ کس جرات نمی داد تا عرب بودنش را لو دهد.لذا هیچ کس حرفی نزد.حتی من که عرب بودم .یهو یکی از بچه های سیستان و بلوچستان بلند شد و گفت: انا عرب(من عرب هستم.)

نگاه همه بر طرفش چرخید و عراقی ها فی الفور به طرفش رفته و او را کشان کشان بیرون بردند.

مرا هم صدا زدند تا حرف هایش را ترجمه کنم.

او عرب بود اما نه خودش بلکه نام خانوادگی اش.

خنده ام گرفته بود و از کتک هایی که به او زدند یکی هم توی گوش من خواباندند که چرا می خندی؟

گفتم:بابا این فامیلی اش عرب است اگر خودش عرب بود که مترجم نمی خواست.

راوی:عیسی عامری-اهوار

پوستر؛سر بند یا زهرا

http://s2.picofile.com/file/7940437739/Poster_defa.png

پوستر

مسابقه وبلاگ نویسی سرخ سیمایان سبز



شرایط مسابقه وبلاگ نویسی "سرخ سیمایان سبز"

۱ – هر وبلاگ دارای پنج پست باشد

۲- متن آگهی این مسابقه (پوستر یا لوگوی مسابقه )به عنوان یک پست جداگانه آورده شود

۳- وبلاگ ها باید به موتور های جستجوگر معرفی شده باشد .

۴- در صورت کپی مطلب از منبع یا سایت دیگر نام منبع یا وبلاگ ذکر شود

۵- وبلاگ ارزش شرکت در مسابقه را داشته باشد

۶- علاقمندان می توانند آثار وآدرس وبلاگ خود را همراه با مشخصات کامل

گوشه نما فلش هفته دفاع مقدس

http://s1.picofile.com/file/7939825371/goshe_defa.jpg

پایگاه اینترنتی به سوی ظهور به مناسبت فرا رسیدن هفته دفاع مقدس گوشه نما فلشی را آماده کرده است.

امیدواریم که مورد پسند شما قرار گیرد.

دمو

دریافت کنید

نماز جماعت

http://s3.picofile.com/file/7939795157/p_0007.jpg

زمستان،بعضی از بچه ها پتوی خود را به صورت عبا روی دوش خود می انداختند.

یک روز صبح زود،یکی از بچه ها پتو بر دوش،در حالی که به حالت رکوع خم شده بود،مشغول کار

شخصی بود.در همین حین یکی از بچه ها از خواب بیدار شده و به خیال اینکه،نمازش در حال غذا شدن

است،فوری از خواب بیدار شده و بقیه را هم با عجله بیدار کرد.خودش هم با عجله وضو گرفت و پشت

سرش قامت بست و به نماز جماعت ایستاد.

فرد پتو به دوش که اوضاع را چنین دید،صبر کرد تا همه بچه ها به رکوعش برسند.

بعد یهو برگشت با خنده،رو به جماعت کرده و گفت:داشتم شلوارم را عوض می کردم با خنده او،نماز

جماعت به هم خورد،و این بار همه با هم می خندند. و اندکی بعد ،نماز جماعت واقعی به دور از چشم

عراقی ها برگزار شد.

منبع:کتاب ممد ویتامین(خاطرات طنز آزادگان سرافراز)

ولادت با سعادت هشتمین اختر تابناک مبارک

ولادت با سعادت علی بن موسی رضا(ع) بر شیعیان جهان مبارک 

به دلیل مسافرت به مشهد مقدس نتونستم چند روزی وبلاگ را بروز کنم!

اسمت چیست؟


http://s4.picofile.com/file/7939794729/p_0033.jpg

در تمام طول اسارت بیدار شدن قبل از اذان ممنوع بود.بچه هایی که می خواستند نماز شب بخوانند،باید چشمی به پنجره می داشتند و چشمی به نماز.وگرنه حسابشان با نگهبان عراقی بود که هر از چندی به درون آسایشگاه سرکی می کشید.

یک روز صبح،سرباز عراقی متوجه یکی از بچه های نماز شب خوان شد و او را به کنار پنجره فرا خواند.

-          اسمت چیست؟ شنبه

-          نام پدرت؟ یکشنبه

-          و پدر بزرگت؟ دوشنبه


ادامه نوشته

گزيده اي از سيره هاي عملي شهيد محمد حسين فهميده

http://s3.picofile.com/file/7939171070/Mohammad_Hossein_Fahmideh.jpg

خوش اخلاق

شهيد فهميده بسيار خوش برخورد و خنده رو بود و با همه با چهره اي باز وگشاده برخورد مي کرد . خيلي زود با افراد مي جوشيد وگرم وصميمي مي شد. نسبت به همه به خصوص در برابر بزرگترها مودب بود واحترام مي گذاشت.

شاگرد علي (ع)

اسير عراقي دراز کشيده بود . حسين اورکت خود را از تن در آورد و زير سر سرباز عراقي قرار داد.

شيفته علم و شاگرد نمونه


به مدرسه ودرس خواندن علاقه وافري داشت و غيرازکتب درسي کتب ديگري را نيز مطالعه ميکرد . سطح هوش او بسيار خوب بود و معمولا در کلاس درس را ياد مي گرفت و هميشه شاگرد اول تا سوم بود.


ادامه نوشته

فتح خرمشهر، سرآغاز مرحله جدیدی در جنگ

http://s3.picofile.com/file/7939169244/defa_113_.jpg

تنها چهل روز از پیروزی عظیم فتح المبین، عملیات الی بیت المقدس به منظور در هم شکستن قوای سازماندهی شده دشمن و آزاد سازی بخش عمده از اراضی اشغالی ـ در محدوده دو رودخانه: کارون و کرخه کور (نور)، هورالهویزه در جنوب اهوازـ و عمدتاً خرمشهر؛ با پیشروی به سمت بصره (تا تنومه واقع در شرق شط العرب) آغاز شد و در نهایت با فتح خرمشهر به پایان رسید.

فتح خرمشهر در واقع ماحصل و نتیجه شیوه ای خاص از جنگ (مردمی) و تاکتیک های منحصر به فرد بود که دشمن هیچ گونه آمادگی برای مقابله و مهار آن نداشت. 

ادامه نوشته

شهيد و فرهنگ خدمت رساني به مردم

http://s4.picofile.com/file/7939168488/shahadat_4.jpg

  چرا بايد خدمت كنيم؟ چرا بايد آسايش و دلخوشي را براي ديگران فراهم كنيم؟ چرا بايد مسير شادي و

سعادت سايرين را هموار نماييم؟ چرا بايد در راه خدمت به خلق زحمات را متقبل شويم و حتي در نهايت

چرا خود را فداي ديگران كنيم؟

يكي از علل صدور هر عمل متقن و محكمي، انگيزه است و انگيزه حاصل ايمان است. صرف داشتن علم

ايمان نمي آورد چه بسا عالماني كه مومن نبودند و همين امر موجب خسران خود و يا بشريت شده

است.

فاصله اي بين علم و ايمان هست كه جاي تامل فراوان دارد. اگر ما راهي را كه مي دانيم درست است،

چرا به دنبال كسب معلومات در آن زمينه نيستيم، چرا دانسته هايمان را باور نداريم، چرا در عمل به كار

نمي گيرم، چرا مصر به انجام آن نيستيم، چرا حريص در متقاعد كردن بقيه نيستيم و چرا از غم منحرفان

محزون نيستيم.

اگر اعمال بالا را رتبه بندي كنيم دقيقا مراحل تبليغ اسلام را به ياد مي آوريم و به خاطر همين است كه

پيامبر اكرم (ص) با آن همه دلسوزي در خدمت اسلام بود و با آن همه اصرار، ديگران را به سعادت دعوت

مي كرد.


ادامه نوشته