نماز جماعت

http://s3.picofile.com/file/7939795157/p_0007.jpg

زمستان،بعضی از بچه ها پتوی خود را به صورت عبا روی دوش خود می انداختند.

یک روز صبح زود،یکی از بچه ها پتو بر دوش،در حالی که به حالت رکوع خم شده بود،مشغول کار

شخصی بود.در همین حین یکی از بچه ها از خواب بیدار شده و به خیال اینکه،نمازش در حال غذا شدن

است،فوری از خواب بیدار شده و بقیه را هم با عجله بیدار کرد.خودش هم با عجله وضو گرفت و پشت

سرش قامت بست و به نماز جماعت ایستاد.

فرد پتو به دوش که اوضاع را چنین دید،صبر کرد تا همه بچه ها به رکوعش برسند.

بعد یهو برگشت با خنده،رو به جماعت کرده و گفت:داشتم شلوارم را عوض می کردم با خنده او،نماز

جماعت به هم خورد،و این بار همه با هم می خندند. و اندکی بعد ،نماز جماعت واقعی به دور از چشم

عراقی ها برگزار شد.

منبع:کتاب ممد ویتامین(خاطرات طنز آزادگان سرافراز)

اسمت چیست؟


http://s4.picofile.com/file/7939794729/p_0033.jpg

در تمام طول اسارت بیدار شدن قبل از اذان ممنوع بود.بچه هایی که می خواستند نماز شب بخوانند،باید چشمی به پنجره می داشتند و چشمی به نماز.وگرنه حسابشان با نگهبان عراقی بود که هر از چندی به درون آسایشگاه سرکی می کشید.

یک روز صبح،سرباز عراقی متوجه یکی از بچه های نماز شب خوان شد و او را به کنار پنجره فرا خواند.

-          اسمت چیست؟ شنبه

-          نام پدرت؟ یکشنبه

-          و پدر بزرگت؟ دوشنبه


ادامه نوشته